در حال بارگذاری ...
...

نقدی بر نمایش مزون به کارگردانی عادل عزیز  نژاد و معصومه خزایی

غافل از یک تراژدی

ایران تئاتر- رضا آشفته:مزون درباره دروغ‌های بزرگ و پیچیده ای است که روابط آدمیان را به انحراف و مسائل و مشکلات بزرگتر می کشاند و چه حیف است که ما روزانه بسیار دروغ می گویم و بی خبر و غفلت زده از آنکه متوجه یک تراژدی در درازمدت باشیم...

یعنی می شود در تماشای مزون نسبت به دروغ های رایج در روابط دوستانه، کاری و خانوادگی شد، متاثر شد از اینکه با چشم اندازی مواه می شویم که دروغ تا سرحد کشتن دیگران همه چیز را دچار اضمحلال و فروپاشی خواهد کرد. این دورنمایی است که اگر متوجه اش باشیم می توانیم خود را نسبت به دروغ گفتن واکسینه کنیم چون در راست گویی چیزی برای از دست دادن نیست که بشود از آن پرهیز کرد اما دروغ گویی دقیقا از دست دادن مهمترین چیزها را که همان اصول انسانی و اخلاقی است در برمی گیرد.

در این جُستار نیز بر آن هستیم که بر پایۀ سبک و ژانر نمایش مزون بتوانیم چگونگی شکل گرفتن ساختار را به چالش بکشیم که بشود دربارۀ بهترین حالت ممکن برای اجرایش به نتایج در خور تاملی برسیم. به هر حال سبک بسیار تعیین کننده است و اشراف بر آن بسیار نتیجه بخش خواهد بود.

 

سبک و استدلال

مزون یک نمایش اجتماعی است و در آن یک بستر واقعی برای نمایان شدن رویدادها شکل می گیرد. یک خانواده از هم پاشیده که در روابط کاری به نوعی دیگر دچار اضمحلاال و فروپاشی مجدد می شود. در این سبک واقع گرایانه همه چیز می خواهد شناسای روابط دقیق بین آدمهای معاصر باشد که دقیقا بر پایه دروغ شکل می گیرد و همه چیز انگار فقط در سطح و آن هم در پیچیدگی ها و ابهامات ریشه گرفته در دروغ می گذرد.

مزون درباره روابط بین 4 همکار در یک بوتیک هست که یکباره در به رویشان بسته می شود و در این ساعت که تعطیلی پاساژ هم هست، حالا آنها می مانند که چگونه از آنجا بیرون بیایند... این اولیه ترین گره ای است که بین آنها ایجاد می شود و بعد می بینیم که برای باز شدن این در باید گره هایی دیگر نیز بین آنها باشد که گشوده شود.

زن 45 ساله، آفاق (با بازی پرستو گلستانی) با یک جوان به نام شاهین و سی ساله (با بازی عادل عزیزنژاد) ازدواج کرده است و حالا آنها در گرداندن این بوتیک فروش شلوارهای جینی که از ترکیه وارد می کنند، شریک هستند. این زن مطلقه یک دختر جوان به نام پری (صحرا اسداللهی) هم دارد که انگار آقا شاهین دلش دارد از آن خانوم میانسال زده می شود و حالا می خواهد با دخترش سروسری داشته باشد و برای همین هم با این دختر قول و قرارهایی را گذاشته اند و این را می شود از ریموت در فروشگاه که در دست شاهین بوده و حالا در کیف دختر هست ردیابی کرد... در این بوتیک اتفاقات غریبی می افتد. اول اینکه معلوم نیست که چرا در حرف زدن های آنها، یکی از پشت در را بسته و حالا اینها ریموت سالمی را برای باز کردن در ندارند و از آن سو نیز موبایل هایش یا در اختیارشان نیست و بیرون از پاساژ و در ماشین هست یا اینکه شارژ ندارد و یا اگر هم همه چیز مهیا هست، شاهین موبایل پری را زیر پا له می کند چون شاهین هم در این هیر و بیر به دنبال یک شلوار جین می گردد که احتمالن به اشتباه آن را فروشنده اش، حامد (میلاد مرتضوی) به یک مشتری فروخته است و حالا باید به تمام مشتری هایی که امروز به آنجا آمده اند، زنگ بزند که آن شلوار را برگرداند... تا اینکه متوجه می شوند که یک دختر (معصومه خزایی) درون اتاق پرو هست.... او از ترس خود را خیس کرده و زیر شلوارش همان شلوار جین شاهین را پوشیده که از مغازه با خود ببرد و با بسته شدن در لو رفته و... شاهین سر دختر را به دیوار می کوبد و او را خونین نقش زمین می کند... رفته رفته متوجه می شوند که حامد احتمالا با دختر دست به یکی کرده و این را با صدای موبایل پنهان شده در اتاق پرو متوجه می شوند... از آن سو آقای حیدری همسر سایق آفاق هست که بیست سال از این زن بزرگتر است و حالا این خود باعث جدایی شان شده و مرد به دنبال انتقام گرفتن از آنهاست و در را با هم دستی حامد بسته که فردا صبحش با ماموران او را با بسته کوکایین جاساز شده اش در شلوار جین لو بدهد، اینها را همان مرد در صحبت با حامد می گوید و...

نمایشنامه با هیجان و تعلیق بسیار است و در آن گره افکنی ها به سرعت انجام می شود. اینکه یک خانواده دچار اضمحلال است و در این فروپاشی هوس های مادر مسبب این همه بیچارگی و پیچیدگی است و حالا باید همه در این بازی تاوان پس بدهند، کار را چشمگیر می کند چون در آن مساله روزآمد و کارآمدی بع چالش کشیده شده است... اینکه آفاق هوس کرده، دوباره ازدواج کند و اینکه مرد مورد نظرش مشکلات بسیاری دارد... اینکه هوس باز است و برای مادیات و موقعیت مادی این زن تن به این بازی داده و حالا از سر هوس چشم به دنبال دختر جوانش دارد... اگر مرد یا همسر اول آفاق مشکلی هم دارد، یعنی در این طلاق و پیچیده شدن اوضاع مقصر هست؛ باید که کمی بیشتر به آن پرداخته می شد و دستکم از زوایه دید دخترش، پری می شد این موشکافی را در چند دیالوگ انجام داد. به هر تقدیر، او هم مشکل دار هست و در این جدایی و دور افتادن زن از خودش تقصیرکار باید باشد...

این شتاب تا حدی برای پیشبرد داستان نمایش لازم هست اما باید مکث هایی هم باشد که بشود پی به ماجراها و روابط و شخصیت ها برد چون به هر حال رفته رفته این روابط در هم تنیده می شود و باید که بفهمیم چه به چه هست؟! و ما داریم چه چیزی را دنبال می کنیم... این مکث ها و سکوت ها و به عبارت بهتر نقطه گذاری ها و تاکید گذاشتن (آکسان) ها، به نوعی در استقرار ضرباهنگ بهتر نیز موثر خواهد بود چون همان طور که کند شدن ضرباهنگ ضرر دارد، تند شدن آن هم بی ضرر نخواهد بود. باید در بیان وضعیت تراژیک اتفاقا از مکث های بیشتری بهره مند شویم و تراژدی که به بیان فضای اندوهگین می پردازد، حتمن با مکث و سکوتهایی همراه است و در اینا فقط بر رویدادهای هیجانی و خشونت غالب بر آن تاکید می شود که بسیار هم جذاب است اما آن وجه متاثرکننده ناشی از اندوه نیز به گونه ای باید در روابط بین این آدمهای مشکل دار مشخص بشود.

 

پایان باز

همچنین در این بستر اجتماعی و شکل واقع گرایانه شاید بهتر باشد که به جای این پایان باز که سرنوشت این آدمها را در جایی به حال خود رها می کند و همه چیز را به ذهنیت و نتیجه گیری مخاطب می سپارد، ای کاش می شد فهمید که دقیقا چه پایان تراژیکی برای این آدمها در یک جریان عصبی و هیستریک اتفاق خواهد افتاد؟! اما الان اینها تا سرحد لو رفتن رابطه حامد و همسر سابق آفاق پیش می روند که وعده عروسی او و دخترش پری را می دهد که اگر بتواند در این بازی دادن ها، همکاری اش را تا سر حد لو رفتن همه چیز پیش ببرد... بعد هم در نهایت یک قاب بسته و عکسی از اینها که روی پلکان دم ورودی اتاق پرو نشسته اند و...

این پایان باز می تواند برای هر یک از ما جالب باشد که به دلخواه این وضعیت را تمام کنیم... اما زیباتر و موثرتر این بود که این بازی و هیجان یکباره فروکش نمی کرد چون می طلبید که همچنان برای نیم ساعت دیگر این آدمها به پر و پای هم بپیچند و در نهایت یکی یکی همدیگر را بکشند و هیچ کس هم تا پایان نمایش زنده نماند... به هر حال در این در بسته برزخی باید به چشم آید که پیامد آزار و اذیت های ههمین آدمهاست که ناخواسته یا خواسته چنین می کنند و همدیگر را تا سر حد جنون و قتل و شکنجه پیش می برند.

به هر حال تا همین جا هم مخاطب میخکوب می شود از این همه گره های در هم تنیده که خیلی هم زود زمینه های باز شدنش فراهم می شود. شاید به تعبیری ما با یک پیرنگ کامل مواجه نیستیم و در این پایان باز با طرح پرسش های بنیادین از این روابط نوینی که آدمها را دچار آسیب های سنگین می کند، بتوان یک خرد پیرنگ و وضعیت مینی مالیستی را تصور کرد که در آن به شیوه هر متن مدرنی مشارکت و ذهنیت مخاطب در سمت و سو دادن به ماجراها بسیار تاثیرگذار هست. اما باز هم حدس و گمانه زنی ها بر آن هست که این پایان باز نمی تواند در پیش برندگی آن ضرباهنگ تند به هماهنگی در خور تاملی برسد چون این موقعیت سازی خود می توانست در پیکره کاملتری همچنان ما را با هیجازدگی و شتاب در خور تاملی مواجه گرداند.

 

پیکره واقع گرا

نمایش پیکره واقع گرایانه دارد اما طراحی صحنه می خواهد از این خط و خطوط عینی عدول کند و به چیزی ذهنی تر تبدیل شود. چنانچه از ابتدا به ساکن جین ها بر کف بوتیک پاشیده شده اند... در حالیکه این لباس ها، اگر هم پاشیده می شود در ادامه نمایش و در زمان درگیری های این آدمها و برخوردشان به قفسه باعث می شود که جین ها بر کف آنجا بیفتند... بنابراین این زود هنگام شدن افتادن جین ها کمی به بستر واقعی و اجتماعی کار کمکی نمی کند چون این ماجراجویی ها روال عینی دارد و می خواهد ما را با صورت مساله آشنا کند نه اینکه بخواهد ما را به کنه قضیه رودررو سازد... بنابراین نمی توان از این صراحت بیان به برداشتی نمادین و استعاریک و یا حتی تمثیلی رسید. به هر حال برای ما در اینجا هنوز هم روابط علت و معلولی اهمیت دارد و به گونه ای دال و مدلول های حاکم بر روابط هست که ما را در جهت یک سنتز درست پیش خواهد برد.

بنابراین می شود منطق واقع گرایی برای طراحی صحنه لحاظ کرد که بسیار نتیجه بخش است.

 

روال بازی ها

روال بازی ها هم با تاکید بر ناتورالیسم است که البته تا حدی هم تلاش شده که حس ها محدودتر شود که خود ماجراها بیشتر به چشم آید. پرستو گلستانی با حس و حال درست بازی اش را پیش می برد اما هنوز در متن جای پرداخته شدن به این شخصیت احساس می شود و شاید همین خود دلیلی باشد که این بازیگر نتواند جریان بازی اش را به او و فرودی تاثیرگذار برساند. عادل عزیزنژاد نیز فقط بر وجه عصبی و رفتارهای هیستریک بازی اش تاکید می کند که او همچنان می تواند وجوه دیگری نیز برای بازی اش طراحی کند که بیشتر قابلیت بازی اش را نشان دهد. صحرا اسداللهی هم در اوج گرفتن خشم و انتقامش باید پر مایه تر عمل کند که این نقش را به اقتضای موقعیت پر رنگ تر کند. میلاد مرتضوی هر چه بر میزان پنهان کاری و موذی گری اش بیفزاید تا اینکه بخواهد مظلوم و بدبخت جلوه کند حضورش موثرتر در فضاست و اتفاقن دیگر بازیگران را نیز به چالش خواهد کشید. یعنی بر التهابات بازی خود و دیگران خواهد افزود. معصومه خزایی با آنکه حضور کمی دارد اما می تواند با نفوذ بازی دردمندانه ای این حضور را برای القای دردمندی ناشی از خشونت و شکنجه بیافزاید.

 

جمع بندی

اگر مزون همچنان رتوش و پالایش شود؛ چه در متن و چه در کارگردانی، و چه در هدایت بازیگران و طراحی صحنه، حتمن به اجرای بهتری خواهد رسید و از این رضایت نسبی که ما را متوجۀ خیلی از چیزها می کند، فراتر خواهد رفت. یعنی امکان یک اجرای به یادماندنی را در خود دارد اما فعلا در شتابزدگی گروه تا حد قابل پذیرش بودن پیش آمده است.